پسرک از کوچکی آلتش رنج میبرد
هرگاه ک از پارتی های شبانه بر میگشت تمامی دغدغه فکری اش این بود ک چرا این مصیبت برای من پیش آمده ؟
تا اینکه یک شب در حالیکه از مهمانی شبانه بر میگشت یک چراغ جادو پیدا میکند .!
دستی بر آن کشیده و غول از چراغ بیرون میزند .
غول از پسرک درخواست یک آرزو میکند .
پسرک با خجالت تمام میگوید : اگه میشه یه کاری کن ک آلت من برسد ب زمین .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و غول پاهای پسرک را قطع میکند .
کلید اسرار
این قسمت : غول لر
هرگاه ک از پارتی های شبانه بر میگشت تمامی دغدغه فکری اش این بود ک چرا این مصیبت برای من پیش آمده ؟
تا اینکه یک شب در حالیکه از مهمانی شبانه بر میگشت یک چراغ جادو پیدا میکند .!
دستی بر آن کشیده و غول از چراغ بیرون میزند .
غول از پسرک درخواست یک آرزو میکند .
پسرک با خجالت تمام میگوید : اگه میشه یه کاری کن ک آلت من برسد ب زمین .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و غول پاهای پسرک را قطع میکند .
کلید اسرار
این قسمت : غول لر